سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها ! صداها فرو نشست و جنبش ها آرام گرفت و هر دوستی، با محبوب خود خلوت کرد . من نیز با تو خلوت کرده ام . تو محبوب منی . پس خلوت امشب مرا با خود، [سبب] رهایی از دوزخْ قرار ده . [امام صادق علیه السلام ـ در دعایش ـ]
 
شنبه 87 آذر 2 , ساعت 11:6 صبح

پرنده ای به رسالت

مبعوث شد

خداوند گفت: دیگر پیامبری نخواهم فرستاد، آن گونه که شما انتظار دارید؛

اما جهان هرگز بی پیامبر نخواهد ماند؛

و آن گاه پرنده ای را به رسالت مبعوث کرد. پرنده آوازی خواند که در هر

نغمه اش خدا بود. عده ای به او گرویدند و ایمان آوردند؛

و خدا گفت: اگر بدانید، حتی با آواز پرنده ای می توان رستگار شد؛

خداوند رسولی از آسمان فرستاد. باران، نام او بود. همین که باران

باریدن گرفت، آنان که اشک را می شناختند، رسالت او را دریافتند

پس بی درنگ توبه کردند و روح شان را زیر بارش بی دریغ خدا

شستند. خدا گفت: اگر بدانید با رسول باران هم می توانید به پاکی برسید؛

خداوند پیغامبر باد را فرستاد، تا روزی بیم دهد و روزی بشارت. پس باد

روزی توفان شد و روزی نسیم و آنان که پیام او را فهمیدند، روزی در خوف

و روزی در رجا زیستند؛

خدا گفت: آن که خبر باد را می فهمد، قلبش در بیم و امید می لرزد و

قلب مومن این چنین است؛

خدا گُلی از خاک برانگیخت تا معاد را معنا کند. و گل چنان از رستاخیز

گفت که از آن پس هر مومنی که گلی را دید, رستاخیز را به یاد آورد؛

خدا گفت: اگر بفهمید، تنها با گلی قیامت خواهد شد؛

خداوند یکی از هزار نامش را به دریا گفت. دریا بی درنگ قیام گفت

و سپس چنان به سجده افتاد که هیچ از هزار موج او باقی نماند. مردم

تماشا کردند، عده ای پیام دریا را دانستند، پس قیام کردند و چنان به

سجده افتادند، که هیچ از آن ها باقی نماند؛

خدا گفت: آن که به پیغمبر آب ها اقتدا کند، به بهشت خواهد رفت؛

و به یاد دارم که فرشته ای به من گفت: جهان آکنده از فرستاده و پیغمبر

و مرسل است، اما همیشه کافری هست

تا باران را انکار کند و با گل بجنگد، تا پرنده را دروغگو بخواند و

باد را مجنون و دریا را ساحر. اما هم امروز ایمان بیاور که

پیغمبر آب و رسول باران و فرستاده باد

برای ایمان آوردن تو کافی است ...؛

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ