سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با هر آدمى دو فرشته است که او را مى‏پایند و چون قدر الهى رسد بدان واگذارش نمایند ، و مدت زندگانى که براى انسان است چون سپرى وى را نگهبان است . [نهج البلاغه]
 
جمعه 87 آذر 1 , ساعت 2:8 عصر

قلب جغد پیر شکست

جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود. زندگی را تماشا می کرد.  رفتن و

ردپای آن را. وآدم هایی را می دید که به سنگ و ستون، به در و دیوار دل می بندند؛

جغد اما میدانست که سنگ ها ترک می خورند؛

ستون ها فرو می ریزند؛

درها می شکنند و دیوارها خراب می شوند؛

او بارها و بارها تاج های شکسته، غرورهای تکه پاره شده را لابه لای خاکروبه های

کاخ دنیا دیده بود. او همیشه آوازهایی درباره دنیا و ناپایداری اش می خواند؛

و فکر می کرد شاید پرده های ضخیم دل آدم ها با این آواز بلرزد؛

روزی کبوتری از آن حوالی رد می شد، آواز جغد را شنید، گفت: بهتر است سکوت کنی

 و آواز نخوانی. آدم ها آوازت را دوست ندارند. غمگینشان می کنی. دوستت

ندارند. می گویند بدیمنی و بد شگون و جز خبر بد، چیزی نداری. قلب جغد پیر

شکست ودیگر آواز نخواند؛

سکوت او آسمان را افسرده کرد. آن وقت خدا به جغد گفت: آوازخوان کنگره های

خاکی من! پس چرا دیگر آواز نمی خوانی؟ دل آسمان من گرفته است؛

جغد گفت: خدایا! آدم هایت مرا و آوازهایم را دوست ندارند

خدا گفت: آوازهای تو بوی دل کندن می دهد و آدم ها عاشق دل بستن اند. دل بستن

به هر چیز کوچک و هر چیز بزرگ. تو مرغ تماشا و اندیشه ای! و آن که

می بیند و می اندیشد، به هیچ چیز دل نمی بندد؛

دل نبستن سخت ترین و قشنگ ترین کار دنیاست. اما تو بخوان و همیشه

بخوان که آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت تلخ؛

                                

جغد به خاطر خدا باز هم بر کنگره های دنیا میخواند و

آن کس که می فهمد, می داند آواز او پیغام خداست

 

از کتاب بالهایت را کجا  جا گذاشتی؟

.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ